دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


leyla157

leyla157

http://leyla157.loxblog.com

☠کابوس ☠

من...

☠کابوس ☠

به وبلاگ من خوش آمدید

☠کابوس ☠

من...

من..

تاوان طاعونیم شاید بر گردن مردانی که پشت دروازه ها سوزانده میشوند

و من..

سری ام که از زیر تیغه گیوتین پرتاب می شوم

و من..

جنگلی ام که برگهایم را میگیرند تا مردان پنهان شده را به گلوله مهمان کنند

ومن..

جسدی به جراحت نشسته در گل فرو رفته ام که مرگ در مشتهای گره کرده ام می لولند

ومن...

حنجره ای فریاد پیشه ام در خیابانی همین حوالی که به خون بسته شد

و تو

و تو

و تو

در خوابی..

بیثی

+نوشته شده در چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:شعر,من,تاوان طاعون,سر,تیغه, پرتاب,گلوله,خون ,شعر,;ساعت11:59;توسط ; | |

قبلها که گشوده شوند

من در صف محکومین انقلابی بی نام ایستاده ام

به انتظار فرود تیغه ی تاریک سرنوشتم..

.

.

.

قلبها که گشوده شوند

خون وجهان در هم خواهند پیچید

و خدا..

مانند مادری به غایت گریسته

در داغ فرزندان

مادری ژولیده موی

نه به سامان...

بر انسان تجلی خاهد یافت..

تنها.م

+نوشته شده در یک شنبه 11 مرداد 1394برچسب:محکوم,تیغ,تاریک,سرنوشت,قلبها,مادر,خون,جهان,داغ,;ساعت14:18;توسط ; | |

زمین مزین به خون..

 زمین 


مزین است به خون 

وصورت کش آمده ی مردمان 

مزین به اشکها و لبخندها 

ومن 

مزین شده ام به صورتکهای فریب 

ازچه هنگام چنین شده ام؟ 

چنین کریه... 

آراسته به پیرایه ی بویناک دروغهای مقدس 

خسته ام 

پای من یارای پی کردن قافله ی مردمان را ندارد 

ارابه های تاریخ 

از پیکر لهیده ی من گذشته اند 

کلام بر لبهای ترک خورده ی زندگی ام ماسیده 

وچشمانم 

حسرت آماسیده ای ست به نقطه ای در دور دست 

... 

عشق 

ملبس به شولایی چرکین 

ایستاده بر تپه ای 

در افقی یا غروبی 

... 

لک لکی بی هیچ بال 

دهان کجی می کند به آسمان 

خوشا رها کردن و رفتن 

خوشا پریدن 

اما 

.... 

گورکن نشسته به انتظار 

آتش به آتش سیگار 

سیگارسیگارسیگار 

مرگ را چگونه به چشمان زنده ام راه دهم؟ 

عجیب زنده اند چشمانم 

وتل ته سیگارها 

چنان توده ی سرهای بریده در سبد خون آلود 

صدای فرود آمدن تیغه ی سنگین مرگ 

گیوتین 

بازوان خون آلود جلادان 

مداومت بر عذاب زنده ماندن 

اندوه نا میرایی 

وترس از مرگ 

.... 

لرزش لب های محکوم در مقابل جوخه ی اعدام 

کلامی بهر گفتن.....نه 

جاذبه ای برای چشمان کنجکاو ناظران 

تا ندیدنِ 

رطوبت ترس که از زیر پایش روان است 

وآرزوی جاری شدن خون 

به مسیری که این بویناک رطوبت را بپوشاند 

....... 

عشق 

سایه ای ست که مدام کش می آید 

به وسعت زخمهایی که بر میدارد 

... 

انگورها خواب می بینند 

خواب هراس آلود چیده شدن 

ومن خواب می بینم 

خواب شیرین نوشیدن شراب 

... 

آرزویی 

چنان نطفه ی خون آلودی 

به زهدان چرک آلود اندیشه ام راه یافته 

وتکثیر می شود در لرزشی نحس 

... 

به امیدی عبث زنده ام 

در شولای سکوتی پیچیده ام بودنم را 

انتظار میکشم 

که گنجینه ی زمان به پایان رسد 

واندوخته ی نسل ها نابود گردد 

ونسلی نو از نو بیاغازند جهانی نوین را 

... 

روزگاری با دیوارها سخن میگفتم 

دهان بسته ام 

تا مبادا 

دیواری حتی به ارث برد 

افکار منحط ذهن بی شرمم را 

... 

به جنایت همنوعانم دچارم 

چنان فرزند مریم که صلیب خویش بر دوش می کشید 

و زمینیان را بدرود گفت 

که مرگش ترک زمین نبود 

ترک کسانی بود که دوستش نمی داشتند 

واو دوستشان می داشت 

نانهایشان را 

وشرابهایشان را 

... 

من روح حقیقتی هستم 

برهنه بر اوج که کژی های خلقتم را می نمایانم 

از اینرو 

مرا به مرگ رهنمون گشته اند 

بی خبران از شباهت من به خویشتن هاشان 

... 

مرگ من رخت بر بستن از شهری نیست 

رخت بر بستن از میان مردم شهری ست 

که دوستم نمی داشتند 

ومن دوستشان می داشتم 

چرک آلودگی هاشان را 

حسرت هاشان را 

دروغ هاشان را 

خستگی هاشان را 

... 



خسته ام 



خسته از گریزی بیهوده 

چنان پرومته ام این روزها 

ارمغانی چنان سوزاننده در دست 

در گریز از خدایان 

بسوی انسان 

ومردمان 

به خاموش نمودن ارمغانی که آورده ام  ایشان را 

کمر بسته اند 

بیهوده تلاش 

بیهوده عذاب 

هتمنع

+نوشته شده در سه شنبه 25 فروردين 1394برچسب:زمین,مزین,به,خون,زمین خسته,;ساعت15:51;توسط ; | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد